محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز - انتخابهای دیگر، موانعی اگر بوده، هنرهایی به غیر از شعر و شاعری و حتی نخواستن، هیچ کدام باعث نشد این کلام مخیل از او جدا شود و دست آخر، همه سروکارش به آن افتاد. نه انتخاب رشتههایی غیر از زبان و ادبیات فارسی سرانجامی برایش داشت و نه سالها دل در گرو نقاشی و سیاه قلم داشتن. اما وقتی جدی به شعر روی آورد، چنان در هم آمیخته شدند که در مدتی کوتاه به مرجعی برای دیگر شاعران با شعرهایی یکی بهتر از دیگری تبدیل شد. هرچند خودش میگفت: «بهترین شعرهای من آن شعرهایی است که هنوز نگفته ام و میخواهم اگر روزی روزگاری خواستن توانستن بود، بگویم. پس صبر کنید تا آن روز که از این غورهها حلوا بسازیم.»
شاید هم واقعا انتخابی در کار نبوده است و غافل گیر شده است، چنان که خودش میگوید: «شعر، نه ناگهان، بلکه آن چنان آرام در را باز میکند و آن چنان شاعر را غافل گیر میکند که تازه بعد از رفتنش میفهمد که او با کفش روی فرش آمده بود و فقط جای پای او پیداست.» اصلا شاید چندوچون رخنه شعر در زندگی و وجود او چندان هم مشخص نباشد که باز خودش چنین به آن اشاره کرده است: «شعر قطاری روشن است که از عمق یک تونل تاریک و طولانی بیرون میخزد.
قسمتی از این قطار، همیشه در تاریکی و دود و مه پنهان است.» قیصر امین پور حالا سال هاست دقیقا جایی ایستاده است که باید باشد. نه یک قدم عقبتر و نه یک قدم جلوتر. جایی است که دوست داشته میشود، خوانده میشود، ارج و ارزش دارد و مقتدرانه هم در این جایگاه ایستاده است. بهانه ما هم برای از قیصر گفتن در این نوبت، هشتم آبان است و سالروز درگذشت او. شاعری که بر این باور بود در شعر، زبان و منشی دل است و در پاسخ به سؤالی که از او شد، مبنی بر احساسش در زمان سرایش شعر گفت: «احساس من در لحظههای سرودن شعر، درست مثل احساس کسی است که درحال سرودن شعر است!»
هرکه با قیصر دمخور بوده و هرکه رویارویی اش با او فقط از طریق خواندن شعرها و نثرهای ادبی اش بوده است، خوب میداند آنچه او را محبوب و مقبول همگان کرده، قبل از غزل و رباعی و اشعار نیمایی اش، روی خوش و خلق گیرایش بوده است، آن قدر که مخالفانش هم این خصلت او را تأیید کرده اند. صحبتها و نقل قولهایی را که از دوستان و اطرافیانش موجود است، اگر ببینیم و بشنویم، میشود مهر تأیید دیگری بر این قضیه: «تهی از هرگونه شرارت که بشود در جوانها تصور کرد»، «شما با هرگونه عقایدی که داشتی حس میکردی که با یک انسان مواجهی»، «من حوصله و اخلاق امین پور را نداشتم. امین پور بسیاربسیار انسانی و مأخوذبه حیا برخورد میکرد تا آنجا که ناهار هم نمیخورد تا به یک نفر جواب بدهد.»
بسیاری از تصاویر و فیلمهایی که از قیصر باقی مانده است، او را در فضای درس و دانش و مدرسه و دانشگاه نشان میدهد، کنار تخته سیاه یا روی صندلی در جوار جوان ترها. طبع بلند او برای آموختن به کم سن وسال ها، روحیه و منش معلم گونه او و اهمیتی که برای آموزش به جوانها و نوجوانها قائل بوده، یکی دیگر از خصوصیات اخلاقی برجسته اوست که همگان از آن یاد میکنند. عرفان نظرآهاری در خاطرهای میگوید: «اعتمادبه نفس میدادن به نوجوونا و وقتی که ما شعرا و نوشته هامون رو میبردیم پیششون، مثل یه نوشته جدی بررسی میکردن، غلط گیری میکردن و نظر میدادن. دقایق بلکه ساعتها درباره ش صحبت میکردن و همه اینا دست به دست هم میداد تا شما احساس کنید من چه آدم محترمی هستم، حتی با اینکه سیزده سال بیشتر ندارم.»
ارادت به قیصر، فقط از جانب نوجوانها و بچههای سیزده چهارده سالهای نبود که عشق نوشتن و سرودن داشتند و به امید دیدن و مشورت گرفتن از او به دفتر «سروش نوجوان» میرفتند. او محبوب استادانش هم بود. استادانی مانند محمدرضا شفیعی کدکنی که شاعری مثل میرشکاک معتقد است زبان و چشم انداز ویژه شعر قیصر با ورودش به دانشکده ادبیات و تأثیرپذیری از دکتر کدکنی به ساحت اصلی شعر او تبدیل شد و جریان اصلی شعر او در حقیقت ادامه فضایی است که کدکنی در شعر معاصر ایجاد کرده بود. این نقطه تلاقی را در علاقهای که این دو به یکدیگر داشتند و دارند نیز میتوان به راحتی پیدا کرد.
افشین علا در گفت وگویی که مدتی پیش با روزنامه «همشهری» داشت، از این گفته بود که ماندگارترین خاطرهای که از استاد شفیعی کدکنی در ذهنش حک شده، علاقه عجیب و کم نظیری است که او به برخی از شاگردانشان داشته است و دارد که در صدر آنها باید نام زنده یاد قیصر امین پور را برد: «او بسیار به شاگرد لایقش علاقهمند بود و به او عشق میورزید. خاطرهای که من از او دارم، به روز وداع با پیکر زنده یاد قیصر امین پور بازمی گردد که چه در مقابل بیمارستان و چه در مراسم تشییع، من برای نخستین بار دیدم که استاد شفیعی کدکنی نه تنها اشک میریزد، بلکه با صدای بلند شیون میزند
. من که خود از شاگردان و شیفتگان دکتر امین پور بودم و بعد از ضایعه فقدان او واقعا ویران شده بودم، وقتی آن صحنه را دیدم، با خودم گفتم پس من نشناختم که چه گوهری را از دست داده ایم. وقتی کسی مثل دکتر شفیعی کدکنی در فقدان زنده یاد قیصر چنین شیون میزند، امثال ماها باید خیلی وقت بگذاریم و با زوایای شخصیت و آثار آن عزیز بیشتر آشنا شویم.»
سرودن شعرهایی با درون مایه انقلاب، جنگ، دفاع و دفاع مقدس یا هر عنوان دیگری که بتوان به این فهرست اضافه کرد، اکنون که جایگاه خودش را پیدا کرده است و مخاطب خود را، چه تفاوتی دارد با زمانی که امثال سیدحسن حسینی و امین پور از آن میسرودند؟ جدا از ویژگیهای زبانی و شعری، مگر این تفاوت چقدر عیان و تأثیرگذار بوده است که حالا بعد از گذشت سالها آنها همچنان سردمداران شعر انقلاب اسلامی محسوب میشوند؟
دو تنی که در کنار سلمان هراتی، شدند مثلث شعر انقلاب اسلامی. یوسفعلی میرشکاک، شاعر، معتقد است حسن حسینی نقطه بدو بود و قیصر امین پور نقطه ختم تا اینکه ختم به بدو ملحق شد و حالا هر کسی به اندازه سعه وجودی خودش با عالمی از عوالم این دو بزرگوار ارتباط برقرار میکند.
او در خاطرهای نقل میکند: «قیصر عزیز وارد حوزه شد. سید هم که بود. یگانگی این دو بزرگوار و همراهی عزیزان دیگری باعث شد گروه شعر حوزه گروه ممتازی باشد و جریانی جدی در ادبیات معاصر ایجاد کند.» نقل قولها از ارادت و اعتقاد امین پور حتی میگوید او هم گام با بسیاری از شاعران حوزه هنری در بسیاری از شب شعرهای برگزارشده در جبهههای دفاع مقدس نیز شرکت میکرد و در مناطق مختلف عملیاتی شعر میخواند.
حمیدرضا برقعی، از شاعران جوان آیینی، دلیل اهمیت و ارزش شعر قیصر را این گونه توضیح میدهد: «قیصر امین پور در بحبوحهای شعر جنگ میگوید، شعر انقلابی میگوید که تفکر روشن فکری فراوان علیه شان کار میکرده و اینها خدمت خیلی بزرگی به ادبیات و به فرهنگ ما کردند. او درواقع شعر انقلاب را پایه ریزی کرد.» اعتقاد و منشی که به قول بیوک ملکی، سردبیر آن زمان سروش نوجوان: «مذهب و دین رو دکان نکرد. یعنی دینش رو به پول، به منصب، به میز نفروخت. هیچ وقت ریا نکرد قیصر.»
مسیری که قیصر در آن پا گذاشت، در ابتدا خیلی خط وربطی به شعر و ادبیات نداشت. اما درنهایت این ادبیات بود که او را به سمت خود کشید و قیصر هم نتوانست مقابلش مقاومت کند. او ابتدا در رشته دام پزشکی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت، اما بعد در سال ۱۳۵۸ انصراف داد.
مرتبه بعد علوم اجتماعی دانشگاه تهران را انتخاب کرد، اما آن هم نتیجهای به جز انصراف در سال ۱۳۶۳ نداشت تا اینکه درنهایت در همین دانشگاه رشته زبان و ادبیات فارسی را انتخاب میکند و در سال ۱۳۷۶ موفق به اخذ مدرک دکتری خود میشود. اما اگر خیلی عقبتر برویم، میبینیم آنچه در آغاز در متن زندگی او وجود داشته، نه شعر و شاعری بلکه نقاشی بوده است. قیصر در نوجوانی گرایشش بیشتر به نقاشی سیاه قلم بود. شعر را در حاشیه نقاشی دنبال میکرد. تا مدتی هم در دانشگاه، نقاشی همچنان برایش هنر اول بود.
اما اندک اندک شعر داشت خودش را به قیصر تحمیل میکرد. او البته یکی دو کتاب نثر ادبی هم منتشر کرده که یکی از آنها «طوفان در پرانتز» است که در جایی از آن مینویسد: «بیایید آبی شویم! آبی! آبی مطلق! این آبی که من میگویم، آن آبی نیست که تو میشنوی و میبینی! این آبی، رنگ نیست؛ بی رنگی است. آب، آسمانی است و آسمان، آبی. آب، آیهای است که از آسمان نازل میشود. آب از زمین میجوشد. به پیش میرود. به بالا میرود.
در زمین فرومی رود؛ اما بر زمین نمیماند. آب، «همیشه رفتن» است.» قیصر دوران ما اردیبهشت سال ۱۳۳۸ در گتوند خوزستان متولد شد و در آخرین روزهای سال ۱۳۷۷ در تصادفی در جاده شمال به شدت مجروح شد. عوارض تصادف او را رها نکرد و در سال ۱۳۸۱ تحت عمل پیوند کلیه قرار گفت و سرانجام در آبان ۱۳۸۶ درگذشت.
منابع:
گزیده اشعار قیصر امین پور
مستند «هم زاد عاشقان» تجربهای از تورج کلانتری
مستند «هفت آسمان» تجربهای از مهدی فرودگاهی